یادداشت های یک مادر
عزیز دلم سلام از من خرده نگیر برای دیر به دیر به روز شدن وبلاگت کامپیوترمون خراب بود و دسترسی نداشتم به جایی که خاطراتت رو ثبت کنم الانم هم از لپ تاپ بابایی عبدالله واسه بروز کردن وبلاگت استفاده کردم... ممکن تاریخ بعضی از خاطراتت رو یادم نیاد اما به جاش این روزها، برای من وو تو پر بوده از گردش و بیرون رفتن این چند وقت بابایی درگیر امتحانا بود و من از کچکترین فرصتی که پیدا میکردم استفاده میکردم و تو رو به گردش میبردم تا هم تو لذت ببری و هم باباجون تو محیط آروم خونه بتونه به درسهاش برسه خدا رو شکر امتحانای باباجون تموم شد... اما قول میدم گردش و پارک گردی ما تمم نشده باشه **** تو خیلی از وبلاگایی که بچه...